سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :152
بازدید دیروز :29
کل بازدید :173700
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/3
6:43 ع
موسیقی

 

سه هفته جلوتر به من گفتند که باید بری مشهد برای ممیزی آستان قدس

این ممیزی هم برای من مثل ممیزی های دیگه بود البته تا شب رفتن.

اون شب برای اولین بار به نظرم اومد که دارم کجا می رم. آره پس از 10 سال دوباره اتفاقی دارم می رم مشهد.

سال 79 همین موقع ها بود که با کسی همسفر شدم و تصادفی رفتم مشهد.

اون موقع من نماز می خوندم و بعضا زیارت هم می رفتم. اون موقع من منتظر نتیجه کنکور فوق لیسانس بودم. یادم اومد که اون سال از امام رضا چی خواستم . من بودم و کلی آرزوی دست نخورده. قبولی فوق لیسانس ، کار پیدا کردن ، ازدواج کردن ، صاحب زندگی شدن ... .

نقدا ازش خواستم فوق لیسانس قبول بشم . بهش گفتم اگه اینطور بشه تلافی می کنم. خودت می بینی که چه خواهم کرد. فقط این یکی رو اجابت کن.

شبش راه افتادم به طرف خونه . فردا صبح که رسیدم خونه مادر بغلم کرد و گفت که فوق لیسانس دانشگاه تهران قبول شدی.

خلاصه 10 سال گذشت و من یک دفعه خودم رو دوباره توی مشهد دیدم. توی این ده سال همه آرزوهای اون موقعم برآورده شد.

 ولی هنوز یک چیز کم است و یک چیز زیاد. هنوز چیزی نیست و چیزی هست. هنوزم یک جای کار می لنگد.دیگه حتی ارکان نماز را هم فراموش کرده بودم.

این سری رو نداشتم که چیزی بخوام . چون مطمئن نیستم که به عهد خودم وفا کنم. خلوت من این دفعه به دعای ادم هایی گذشت که دوستشان دارم.

مشهد هیمنه عجیبی دارد. یک دنیا اخلاص و یک دنیا ریا. همه چیز به نهایت رسیده است.

کارمند آستان قدس برایم تعریف می کرد که واسه خریدن املاک حریم ، شخصی سرشناس و استاد دانشگاه نامه از بیت رهبری آورده تا ملک او را تا 4 برابر قیمت کارشناسی بخریم  و یا شخصی دیگر که ظاهری خلاف داشت و احتمالا عرق خور هم بوده وقتی که بهش گفتیم کلید مغازه رو خودش تحویل داد و گفت هر چه مبلغ تعیین کنید به دیده منت قبول دارم.

کارمند دیگری می گفت در فلان شهر وقتی که مسجد روستا اعلام می کنه که سهم اوقاف زمین های امام رضا را بیاورید مردم صف می کشن و پول هاشون رو هم درشت می کنن که به امام رضا پول درشت بدن . ولی در فلان شهر دیگه مردم به زور دادگاه پول کرایه اوقاف رو میدن.

تو مشهد نیک و بد در نهایت هستند و انگار که بدون دیگری معنی پیدا نمی کنند.

 

چه قدر انسان قدر نا شناسه و زود یادش می ره. خواسته های ما توی زندگی مثل رفع حاجته که قبلش عرصه را بر ما تنگ می کنه و بعدش حاضر نیستی به اون یک لحظه هم فکر کنی. مثل کارگری که کنار دیواری رفع حاجت کرد و بعدش آنچنان دستانش رو به شلوارش می کشید تا خیالش از فراموشی آسوده باشه.

 

فکر می کنم بازم می خوام برم مشهد.

 

 


89/5/25::: 11:1 ص
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ پسرک خانه ای داشت بروی خر پشته